stop it

بسه مهربونی با همه بسه بسه بسه بسه بسه بسه بسه بسه 

  • teapani

about this body

خیلی مدیونم به بدنم نه به اندازه‌ی روانم البته. اونقدر شوآف گونه بهش ورزش شدید دادم اونقدر بی‌توجهی کردم که الان هرچی بهش توجه می‌کنم به سختی می‌شنوم که داره داد می‌کشه بس کن اینقدر راه نرو . یه کم بیشتر بخواب ..... واقعا احتیاج به خواب داره از اول این هفته درد می‌کشه از بس که استرس هام رو روش سوار می‌کردم یا حرص خوردن هایی که الان برام خنده داره.

بهم میگه که «بیا روزه‌ی سکوت بگیر‌. اصلا نظر نده قضاوتی نکن چون نمی‌فهمی که چه باری رو می‌ذاری روی دوشم وقتی که با این اخلاق‌های ناخودآگاهانه به قول خودت کار من رو سخت می‌کنی. فکر می‌کنی که زرنگی و داری سالم زندگی می‌کنی ولی نه بیا ببین زیر چشمت چه کبود شده از کم‌خونی. ببین موهات چه قدر داره کم پشت میشه از استرسا. دیگه مثل قبل باهات راه نمیام. الان دو قدم هم راه میری پاهات درد میگیره. جلوی باد کولر میلرزی حالا »

ببخش 💚 بیشتر مواظبم😷😷😷

 

  • teapani

اعتراف ۲

خیلی عجیبه که هر آدمی چه غریبه ی مجازی چه آشنا میگه تو خیلی مهربونی .‌ راستش باور نمی‌کنم چون اتفاقا با خودم اصلا مهربون نیستم. به خودم میگیرم زود و ناراحت می‌کنم خودمو با سرزنش‌ها. وقتی از آدمی آزار ببینم و نشه به روش بیارم .. اون آزار رو به خودم می‌رسونم.. اون توقعی که از آدمی داشتم و بعدش به روی خودم نمیارم که ازش ناراحت شدم.. مثلا عادی بوده.

رو به روی من ادمی ست که درست ارتباط برقرار نمیکنه با بقیه مگر اینکه با خودش روراست بشه

 

 

  • teapani

hard truth

این زندگی ذوق مرگ شدن از محبت ها نیست. زندگی برگ است که اندکی سبز می‌ماند و بعد اندک اندک می‌افتد و خاک می‌شود.

گویا این نیز بگذرد. نمی‌دانم.

شاید آن آبی آسمانی هنوز به شفافیت نگاهم طلوع نکرده. شاید زیاد از حد توقع داشته‌ام.

خسته‌ام از آن هنگام که تلاش کردم و نشد . از وقت هایی که دعا کردم دیگر نباشم.

سنگ‌دل ترین بودم با خودم😔😔😿

 

 

  • teapani

Rainy

به بهونه‌ی صدا و بوی بارونی که صداهای سرم رو آروم تر کرد .. به خاطر وجود آدم هایی که آدم رو غرق آهنگ‌هاشون میکنند نوشتم توی دفترم و حالم رو بهتر کرد. خیلی احتیاج دارم به کتابخونه‌ای بارون خورده که قفسه های چوبیش کمی ترک داره ، پر شده از بوی نم و بوی کتاب های کاهی .. می‌‌خوام یه هدفون بزرگ داشته باشم که تنها صدای بارون و طبیعت رو پخش کنه .. جدا کنه آدم رو از صداهایی که می‌پیچند توسرش .. از مکالمه های بی‌فایده و احتمالی بینشون خلاص بشم..

 

Remember Me - David Neyrolles

  • teapani

یه دونه

خیلی دلم می‌خواد هر بار روی یه دونه کار تمرکز کنم و مثل دوران جاهلیت سر نزنم به صفحه‌ی کراش‌های قدیمی. واقعا که... نمی‌خوام خودم رو سرزنش کنم زیاد اما می‌خوام یاد بگیرم جدیشون نگیرم و یادآوری کنم که وقتی نظر دیگران مهمه برام، این دیگه اسمش زندگی نیست یه نوع بردگی هست..

خوشبخت شو عزیزمن می‌خوام رهات کنم کاش بتونم بی‌خیال شم ازت واقعا یه آزار دهنده ‌ی درونی می‌تونه این قدر آدم رو بکشونه سمت اونایی که دیگه نیستند و نم نم و خاموش ازم یه خوش خیال بسازه که وقتی چشمام رو میبندم برام قشنگی ‌هاش رو مرورش می‌کنه فقط ، چشمام رو که باز می‌کنم می‌خنده به سادگیم

  • teapani

پناه

دلیلش رو نمی‌دونم هنوز اما هر وقت میام به این جا سربزنم حس یه پناهجو رو دارم که میاد حرف‌هایش رو رو دیواره های غار می‌نویسه و میره نوشته های دیگران رو میخونه و حس می‌کنه تنها نیست . بعد تکیه میده به همین دیوارها و خوابش می بره. روز بعد باز سر می‌زنه به پناهگاهش و راحتتر نفس میکشه.  تا جایی که دیگه مهم نیست براش بعضی‌ها اون رو نمی‌فهمن‌

  • teapani

Her leaving in the morning

everything was a fairy tale

She would be a believer
Designed By Erfan Powered by Bayan